چرا به فضای امید نیاز داریم؟
ما در خانه پا به دنیا میگذاریم و در آن بزرگ میشویم و رشد میکنیم. بعد از مدتی که درس و مدرسه و دانشگاه را پشتسر گذاشتیم، وارد دنیای کار میشویم و بهنوعی شروع به ساختن آینده میکنیم. خانه برای ما تداعیگر خاطرات خوب و بد است که بخش زیادی از هویتمان را شکل میدهد و اولین جایی است که ما امنیت و آسایش را تجربه میکنیم. کار نیز فرصتی است تا استعدادهایمان را شکوفا کنیم و بتوانیم حس تأثیرگذار بودن و مفید بودن را مزهمزه کنیم.
در کنار تمام خاطرات تلخ و شیرین فضای خانه و کار و تجربههایی که هر روز در این دو فضا از سر میگذرانیم، بایدها و نبایدهایی را برای ما تعریف کردهاند. در کودکی مدام به خاطر کارهایی که دوست داشتیم انجام دهیم، سرزنش میشدیم و بیشتر اوقات این ترس در ما ایجاد میشد که اگر به حرفهای پدر یا مادرم گوش ندهم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
فضای کار هم تفاوت زیادی با فضای خانه ندارد. بیشتر بایدها و نبایدها، ارزشها و فرهنگ جامعه در فضای کار هم رخنه کردهاند. بسیاری از ما به دلیل عدم امنیت شغلی، آیندهای نامعلوم و ابهامات دنیای جدید، مدام در اضطرابی مزمن و ترسی سرکوب شده به سر میبریم. پدر و مادرمان جای خود را به رئیسمان دادهاند و ما همان کودک سربهراه خانه در فضای کار هستیم.
فضای امید برساختۀ هویتمان است
به نظر میرسد جای فضای سومی میان «خانه» و «کار» خالی است. فضایی که بهدور از مرزهایی که جامعه، فرهنگ و سنت برای ما تعریف کردهاند، متعلق به شخصِ ما و برساخته از هویتمان باشد. اگر ما در این لحظه محصول تمام سازوکارهای فضای خانه و کار باشیم، فضای امید میتواند محصول و دستاورد ما باشد؛ به عبارتی دیگر اگر این خانه و کار است که ما را ساخته، فضای امید چیزی که ما میسازیم. فضای امید جایی است میان خانه و کار برای ساختن، زیستن و بازتعریف هویت خودمان.
عدهای باور دارند که انسانهای امروزی دچار سطحینگری و تهیبودگی هستند و نمیتوان هویت ریشهداری را در آنها جستجو کرد. عدهای دیگر هم هستند که اعتقاد دارند امروز ما به حدی آزاد هستیم که میتوانیم هویتهای جدیدی را برای خودمان خلق کنیم. شاید در جایی بین این دو مفهوم «تهیبودگی» و «آزادی بیحدوحصر»، بتوانیم عرصهای را تعریف کنیم که ما را با «بودن» و «ساختنِ مداوم» پیوند بزند؛ جایی که نه آرمانشهر (اتوپیا) است و نه ویرانشهر (دیستوپیا)، بلکه قلمرویی است از برساختنِ مداوم. فضای امید در جستجوی خلق چنین قلمرویی است.
فضای امید فضای رهایی است
شاید این سؤال پبش بیاید که چه لزومی دارد به فکر فضایی بین خانه و کار باشیم؟
کوتاهترین پاسخ به این سؤال این است: «چون فضای خانه و کار آکنده از قدرت است»، اما پاسخ کاملتر میتواند این باشد:
ما به فضای سوم نیاز داریم چون فضای خانه و کار بهشدت توسط فرهنگ و جامعه ساختهوپرداخته شده و «من»[۱] نقش پررنگی در تعریف و مرزبندی آن نداشتهام و معمولاً هر تغییری که بخواهم در این فضاها ایجاد کنم، توسط نیروهایی سرکوب میشود. این سرکوب همیشه قرار نیست همراه با داد و فریاد یا نیروهای شورشی باشد بلکه ممکن است به صورتهای زیر خود را نشان دهد:
– تولید ترس یا احساس گناه در فضای خانه، زمانی که رفتارهای ما با معیارهای پدر و مادرمان در تعارض است: «اگر به شیرینیهای روز میز دست بزنی، تنبیه میشوی».
– بایدها و نبایدهای فضای خانه که مدام برای ما تکرار کردهاند و ما هر لحظه آنها را بازتولید میکنیم: «مرد نباید گریه کند»، «دختر باید آشپزیاش خوب باشد».
– قوانین سفتوسخت فضای کار: «سر ساعت بیایید، از دستورالعملها پیروی کنید، خلاقیت به خرج ندهید، اعتراض نکنید. درغیراینصورت ممکن است شما را تعدیل کنیم».
قدرت همیشه قرار نیست با چوب و چماق خود را نمایان کند. همینکه «آنچه هست» را طبیعی و عادی جلوه دهند و از ما بخواهند طبق روالهای مرسوم رفتار کنیم، حاکی از رخنه کردن قدرت در زیست ما و ناخودآگاهمان است. فضای سوم فرصتی است برای رهایی از قیدوبندهای فضای خانه و کار که مدام با قدرت تغذیه میشوند و هر چیز متفاوتی را در دیگ جوشانشان ذوب میکنند.
البته باید توجه داشت که ما در جهانی از انگارهها، تصاویر، متنها و باورهایی احاطه شدهایم که دلکندن از آنها و به چالش کشیدنشان کاری سخت و طاقتفرساست. اما اگر قرار است زیر بار وضع موجود نرویم و فضای منحصربهفرد خودمان را خلق کنیم، لازم است سؤالهای اساسی و راهگشا بپرسیم تا بتوانیم راههای برونرفت از فضای خانه و کارِ آکنده از پیشفرضهای ناقص و اشتباه را جستجو کنیم.
فضای امید سبک زندگی است
هنرمند عاشق خلق کردن است. اگر او را ۳ ساعت در اتاقی تنها به حال خودش بگذارید و برگردید، او آدم سابق نیست و چیز جدیدی روی کاغذ یا در ذهنش خلق کرده است. خلق کردن را نمیتوان از هنرمند جدا کرد. او مدام به پرسهزنیها و بازیگوشیها ذهنی و جسمی میپردازد و از چیزهای پیشپاافتاده، چیزهایی نو و تازه خلق میکند. به او پیاز و تخممرغ و هویچ بدهید؛ چنان با عشق و علاقه حرف میزند و غذا درست میکند که به خودتان میآیید و میبینید با ظرفی جذاب و خوشآبورنگ مواجه شدهاید. هنرمند انتخاب کرده که هنر، سبک زندگیاش باشد.
کسی که در فضای امید زیست میکند، مدام در حال خلق کردن و ساختن است. در مقالهای کوتاه به مفهوم امید اشاره کردهام که اگر فرصت داشتید، آن را مطالعه کنید. من امید را به دو مفهوم «خواستن» و «ساختن» تعبیر کردهام؛ اینکه ما همزمان بخواهیم و در راستایِ این خواستن، حرکت کنیم و بسازیم. امید بدونِ عمل همانند علم بدون عمل، حاصلش خوشبینی منفی، کرختی و سرخوردگی است. کسی که فضای امید را میسازد لازم است همانند هنرمند، مدام بسازد و بهپیش برود و از ساختههای خویش نیز لذت ببرد. جایی ممکن است ساختههایش با شکست مواجه شوند، اما فرصتی است برای یادگیری و ساختنِ دوباره تا رسیدن به نتیجه. اگر کسی را که در فضای امید زندگی میکند ۳ ساعت در اتاقی تنها بگذارید و برگردید، او چیز جدیدی برای خودش یا دیگری خلق کرده است.
در آینده بیشتر در مورد ضرورتِ «داشتن» و «ساختنِ» فضایی بین خانه و کار خواهم نوشت. تمام حرفم در این نوشته این بود که فضای خانه و کار ما بهشدت آکنده از باورهای ناقص و اشتباه است و از طرفی ساختارهای قدرت در آن لانه کردهاند. به نظر میرسد که بهتر است بهجای مبارزه برای سرنگونی این دو فضا، به فکر ساختن فضای سومی باشیم که بتوانیم در آن زندگی کنیم و خود و دیگران را تحتتأثیر قرار دهیم و تغییری ایجاد کنیم.
[۱] Ego
چه متن جذابی👊🏻
سلام به البرز عزیزم. چقدر خوشحال شدم پیامت رو دیدم.
ممنونم از لطف و محبتت. باعث خوشحالی و افتخار منه که وقت گذاشتی و خوندی.