کشف زندگی روزمره با دیزاین

تا چه حد کارهایی که ما در طول زندگی خود انجام می‌دهیم، به انتخاب خودمان است؟ آیا ما صرفاً تحت‌تأثیر ساختارهای جامعه هستیم یا خودمان هم در تعیین سرنوشت‌مان دخیل هستیم؟ آیا به تعبیر «مارک گاردینر»، ما عروسک‌های فرهنگی‌ای هستیم که نقش‌های اجتماعی را منفعلانه درونی می‌کنیم؟ یا به تعبیر «میشل دوسرتو» هنر هم‌زیستی را بلدیم و می‌توانیم در برابر فشار از بالا، تاکتیک‌های خودمان را اعمال کنیم؟

این‌ها سؤال‌هایی است اساسی دربارۀ زندگی روزمره، دربارۀ هر یک از ما. زندگی روزمره که معادل Everyday Life است، عرصه‌ای است که مورد توجه بسیاری از متفکران و جامعه‌شناسان قرار گرفته که مجال پرداختن به آن‌ها در اینجا فراهم نیست، اما این سؤال بسیار کلیدی است که شناخت زندگی روزمره چه کمکی می‌تواند به تک‌تک ما کند؟ یا به عبارتی، ضرورت نزدیک شدن به مفهوم زندگی روزمره چیست؟


دیگ هفت‌جوشِ زندگی روزمره

در تعریفی ساده می‌توان گفت که زندگی روزمره دیگِ هفت‌جوشی است از اعمال،افکار و احساساتی که توسط فرد یا جامعه در زندگی روزانه در حال جوشیدن است. احتمالاً کشاورز عصر یکجانشینی، صبح زود از خواب بیدار می‌شده،‌ گاوها را به چَرا می‌برده و سپس سر زمین می‌رفته و در نهایت به کلبه‌اش بازمی‌گشته و می‌خوابیده. ما هم امروز از خواب بیدار می‌شویم، گوشی موبایل‌مان را چک می‌کنیم، صبحانه خورده یا نخوره به سر کار می‌رویم و در این لابه‌لا هم مدام به اینستاگرام سرک می‌کشیم و در نهایت به خانه برمی‌گردیم و شام و خواب و دوباره روز از نو.


آگاه نبودن به زندگی روزمره

ما چنان در دیگ زندگی روزمره در حال جوشیدن هستیم که به آن توجهی نداریم. احتمالاً برای‌تان پیش آمده که کاری را انجام داده‌اید،‌ اما زمانی که قصد داشتید دلیل آن را برای کسی توضیح دهید، ناتوان بوده‌اید. من اگر از شما بپرسم که چرا به روزانه مدام به اینستاگرام سر می‌زنید، ممکن است دلایلی بیاورید که صرفاً بخواهید من را قانع کنید و نتوانید علت مشخصی را برای آن جستجو کنید. یا اینکه چرا دوست دارید گربه نگه دارید. یا چرا باور دارید که زندگی پوچ و مسخره یا آکنده از معنا و هدف است.

نمی‌توان گفت که دلیل نگهداری گربه الزاماً برخواسته از شکست مدرنیسم در کنارهم‌قراردادن انسان‌هاست؛ ما از گربه‌ها مراقبت می‌کنیم که به تنهایی پشت‌پا بزنیم. از طرفی نمی‌توان گفت که دلیل آن،‌ پناه‌دادن به حیوانات آوارۀ کرۀ زمین است. شاید هر دو باشد و شاید هیچ‌کدام. منظورم این است که نمی‌توان مستقیم و سرراست گفت که نگهداری از گربه‌ها ناشی از فشار سیستم سرمایه‌داری یا تنهایی انسان مدرن است. اصلاً دنبال دلیل آن نیستم، اما دنبال این هستم که «تا جای ممکن» تلاش کنیم دلایل چیزهایی که وجود دارند و کارهایی که انجام می‌دهیم را کشف کنیم.


هر حرکتی در بطن زندگی روزمره آغاز می‌شود

به سؤال اولم برمی‌گردم که ضرورت نزدیک شدن به مفهوم زندگی روزمره چیست؟ کوتا‌ه‌ترین جواب این است که:

هر حرکتی از سمت جهان «آن‌گونه که هست» به سمت جهان «آن‌گونه که باید باشد» در بستر زندگی روزمره امکان‌پذیر خواهد بود؛ از دل همین روزمرگی‌ها، ملال‌ها، پوچی‌ها، سرگشتگی‌ها، بحران‌ها و بالا و پایین‌ها.

ما برای هر نوع تغییری نیازمند آن هستیم که اول از همه بدانیم در دیگ زندگی روزمره در حال جوشیدن هستیم و هر لحظه توسط عوامل مختلفی تحت‌تأثیر قرار می‌گیریم. چه این عوامل برخواسته از فرهنگ و جامعه باشند، چه ویژگی‌های رفتاری  ما که ناشی از خلق‌وخوی ما یا حتی تغییرات هورمونی بدن ماست. ما جدای از ملال‌ها، فشارها، سرگشتگی‌ها و نیروهای قدرت جامعه نیستیم و نمی‌توانیم در شرایط آزمایشگاهی این‌ها را از خودمان جدا کنیم و انتزاعی و زیر میکروسکوپ به مشاهدۀ خودمان بنشینیم. پس در یک کلام، شناخت ما از «خود»،‌ «دیگری»، «روابط‌مان»، «محیط اطراف»، «جامعه» و به‌طورکلی «جهان» در متن زندگی روزمره قابل‌حصول خواهد بود. ما باید آگاه شویم که در دیگ زندگی روزمره در حال جوشیدن هستیم.


دیزاین و کشف زندگی روزمره

«هانری لوفور» فیلسوف زندگی روزمره در جایی گفته:

«تخیلی که در هنر وجود دارد، می‌تواند به کشف لایه‌های پنهان زندگی روزمره کمک کند.»

می‌خواهم از او کمک بگیرم و بگویم:

«تخیلی که در دیزاین وجود دارد،‌ می‌تواند به کشف زندگی روزمره و کشف امکان‌ها کمک کند.»

قبلاً در مورد کارکرد دیزاین در زندگی نوشته‌ام که می‌تواند به ما در پیدا کردن مشکلات و حل کردن آن‌ها کمک کند. ما در زندگی روزمره با چالش‌ها و مسائلی روبه‌رو هستیم که ما را احاطه کرده‌اند و برای نزدیک شدن به آن‌ها، دیزاین می‌تواند نقش بسیار پررنگی داشته باشد. خاصیت مشکل‌یابی[۱] و راه‌حل‌یابیِ[۲] دیزاین به ما کمک می‌کند تا کمی عقب‌تر برویم و از زوایه‌ای دیگر به کولاژ زندگی خودمان نگاه کنیم؛ کلاژی که برآیند ما تا این لحظه است و ما را ما کرده است. این کولاژ تصاویری است از خاطرات، حوادث، تجربه‌ها شکست‌ها، امیدها، سرخوردگی‌ها، موفقیت‌ها و احساس‌هایی که مدام تجربه می‌کنیم و  هر جا می‌رویم با ما هست.

دیزاین در مرحلۀ «همدلی»[۳] به ما کمک می‌کند که بدانیم «من» و «زندگی روزمره» از هم جدایی‌ناپذیر هستیم و لازم است برای هر نوع برون‌رفت یا تغییری، اول از همه با خودمان همدلی کنیم و ببینیم کجای این جهان ایستاده‌ایم و چه می‌کنیم. اینکه چه چیزهایی ما را احاطه کرده‌اند و انگیزه‌های ما را شکل می‌دهند و در یک کلام، در چه اتمسفری در حال نفس کشیدن هستیم. یادمان نرود که هر حرکت از «آن‌چه هست» به «آن‌چه می‌تواند باشد»، ‌از دل زندگی روزمره است؛ زندگی‌ای که هم سرشار از شکست و ملال و سرخوردگی است و هم آکنده از شادی و موفقیت و لحظه‌های خاطره‌انگیز.

در نهایت اینکه دیزاین می‌خواهد در بطن زندگی روزمره، کنار دست ما باشد و به ما «بینش»، «منش» و «روش» اعطا کند. «بینشی» برخواسته از دل خودروایتگری، «منشی» برای تنفسِ دائمی در هوای دیزاین و «روشی» برای اندیشیدن و مسئله‌مند کردن چیزها. احتمالاً ما نه دوست داریم عروسک‌های فرهنگی دست‌های پنهان قدرت باشیم و نه دوست داریم از همین فردا همه‌چیز را واژگون کنیم، بلکه احتمالاً ترجیح می‌دهیم که تغییرات تدریجی و متناسب با هویت‌مان را در زندگی رقم بزنیم. در آینده بیشتر از دیزاین و زندگی روزمره خواهم نوشت.



[۱] Problem Finding

[۲] Problem Solving

[۳] Empathy

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *