خانه چیست؟ ما خانه را میسازیم یا خانه ما را؟
با شنیدن کلمۀ «خانه» چه چیزهایی در ذهنتان تداعی میشود؟ آیا به یاد خاطرات خوب کودکی میافتید که دیگر از دست رفتهاند؟ شاید گوشۀ دنج اتاقتان با گلدانهای جورواجور اولین چیزی است که در ذهنتان نقش میبندد. خانه برای هر کسی تداعیکنندۀ چیزهایی است که منحصربهفرد، شخصی و بهشدت با خاطرات و احساسات گره خورده است. این تداعیهای گوناگون باعث میشوند که تلاش کنیم تا به دنبالها پاسخهایی برای پرسش «خانه چیست؟» بگردیم؛ پاسخهایی که نه منجر به تقلیلگرایی شوند و نه بیشازحد بدون چهارچوب باشند.
خانه با چاقو تفاوت دارد
اگر من از شما بپرسم که دربارۀ چاقو حرف بزنید و آن را تعریف کنید، احتمالاً میگویید: «دسته دارد، باید تیز باشد، خوشدست باشد» و غیره. اما اگر بگویم خانه را تعریف کنید، احتمالاً از خاطرات خود میگویید، از بوی غذای مادر، از گربهای که روی کاناپه لم میدهد، از بالکنی که از آنجا در دوران قرنطیۀ ویروس کرونا، به آدمها نگاه کردهاید و شاید از دعواهایی بگویید که مدام از کودکی تا به امروز در خانه شاهدش بودهاید!
تفاوت خانه با چاقو این است که نمیتوان به تعریفی جهانشمول در مورد آن رسید و قطعاً گفت که خانه در این دستهبندیها قرار میگیرد. اما اگر بخواهیم بیآنکه در دام تقلیلگرایی بیفتیم از خانه بگوییم، میتوان گفت که خانه محل بههمرسیدنِ احساسات، هیجانها، فعالیتها، کنشها و ارتباط بین اعضای خانواده است.
خانه؛ امنترین جای دنیا در دوران کودکی
امنیت پایهایترین نیازی است که نوزاد انسان آن را طلب میکند و خانه جایی است که در کنار توجه، مهر و حضور مادر، این نیاز تأمین میشود. کودک هر چه بیشتر در «درونِ» خانه باشد، از ناامنی «بیرونِ» خانه در امان خواهد بود و چهاردیواریِ خانه برای او حریمی است که میتواند اولین تجربههای بودن در این دنیا را مزهمزه کند.
خانه جایی است که در آن «من»[۱] شکل میگیرد و هویت فرد در کنار باید و نبایدهای والدین قوام مییابد. خانه برای کودک محل زیستن و بودنِ در درون است که او را از دستکاریها و ناامنیهای بیرون از خانه در امان نگه میدارد و به او فرصتی میدهد تا قبل از ورود به اجتماع، احساسها و هیجانهای متفاوت و گوناگونی را از سر بگذراند. در یک کلام میتوان گفت تضاد بیرون و درون، چیزی است که خانه را واجد بُعد فضایی و روانی برای کودک، والدین و دیگر افراد خانواده میکند.
فرار از خانه
خانه به همان اندازه که می تواند ظرفی برای شکلگیری خاطرات خوب و تجربههای دوستداشتنی باشد، به همان اندازه میتواند آسیبزننده باشد. شاید بتوان طیفی را در نظر گرفت که یک سرِ آن «حس تعلق» است و سرِ دیگر آن «حس تنفر». احتمالاً کسانی که از خانه فراری میشوند و به کوچه و خیابان پناه میبرند، در جایی نزدیک به آن سر طیف یعنی تنفر، زندگی میکنند.
فکر نکنید که فرار از خانه یعنی کسانی که بزهکارند و قرار است دنبال مواد مخدر و لاابالیگری بروند. همین که مرد یا زنی پس از پایان ساعت کاری در دفتر میماند و در اینترنت میچرخد که دیرتر به خانه برود، او نیز به نوعی از خانهاش فراری است.
اینکه چرا بعضی از آدمها از خانه فراریاند، دلایل بسیاری دارد که بیان آنها در این نوشتار نمیگنجد، اما نکتۀ مهم این است که فضای خانه میتواند همزمان مفاهیم حس تعلق و تنفر را در خود جای دهد. البته باید اذعان داشت که همۀ ما در جایی بین این دو طیف تعلق و تنفر در رفتوآمد هستیم؛ ساعتهایی اصلاً حالوحوصلۀ خانه را نداریم و ساعتی دیگر، دلمان برای چیزهای در خانه تنگ میشود.
هر چه شما بگویید
بهطورکلی میتوان گفت که خانه اولین جایی که نوزاد به لحاظ فیزکی و روانی پا در آن میگذارد و باورهای او شکل میگیرد. نوزاد و کودک چون معیارهایی برای سنجش واقعیت ندارد، کاملاً به والدین خود وابسته است و بهجای آنکه خودش در تصمیمگیری و بایدها و نبایدها نقش داشته باشد، منتظر پدر و مادرش میماند. ازاینرو سیستم باورها، ارزشها و معیارهایش بر اساس دستورات، پاداشها و تنبیهات والدینش پایهگذاری میشود. اگر مادری به فرزندش بگوید که «اگر کار اشتباهی بکنی، به آقا پلیسه میگم»، فرزند هم چارهای جز این ندارد که بگوید: «هر چه شما بگید».
دختر که لباس رنگی نمیپوشد
کودک زمانی میتواند از «درونِ» خانه پا بیرون بگذارد و دنیای «بیرون» را تجربه کند که «منِ» او درست و مناسب ساخته شده باشد. این «من» میتواند بر اساس سنجش واقعیت با دنیای بیرون وارد تعامل شود. اگر این «من» درست ساختهوپرداخته نشده باشد، کودک همچنان براساس سیستم ارزشی خانه[۲] با دنیای بیرون مواجه میشود و همینجاست که مشکلات آغاز میشوند.
فرض کنید دوست دارید که لباسهای رنگی بپوشید. اینستاگرام را باز میکنید و دنبال لباسهای رنگی و جذاب میگردید، اما یکدفعه چیزی در مغزتان میگوید: «دختر که رنگی نمیپوشه. لباس رنگی جلفه برای دختر. دختر باید سنگین و رنگین باشه». این همان چیزی است که شما از والدین خود در خانه به ارث بردهاید. این صدا و صداهای مشابه دیگر، همان صداهایی است که نمیگذارد ما با واقعیتهای دور و برمان بیواسطه مواجه شویم.
خانه جایی است که ما در آن رشد میکنیم و وارد جامعه میشویم. هدف این نوشتار این بود که تا حدودی، ویژگیها جایی به اسم خانه را روشن سازد. در نوشتههای آینده بیشتر در مورد چیستی و چگونگی خانه خواهم نوشت. در نهایت میتوان گفت که نباید فرض کنیم خانه مکانی خنثی و منفعل است و روی باورهای ما و در یک کلام روی تبیین «کیستی ما» هیچ نقشی نخواهد داشت. همانطور که ما خانه را با سنگ و سیمان و بتن میسازیم، خانه هم ما را میسازد.
[۱] Ego
[۲] منظور از سیستم ارزشی خانه، باورها، ارزشها، خاطرات و رویدادهایی است که کودک تا قبل از رسیدن به بلوغ آنها را تجربه میکند و درونیسازی میکند.
محمد عزیز سلام. اتفاقی با سرچ بازی در گوگل وب سایتتو دیدم و بدون وقفه شروع کردم به خوندن مقالاتت و کلی لذت بردم و یاد گرفتم. آشنایی با مفاهیمی مثل دیزاین، فضای امید، خانه و کار، یافتن و ساختن برام کلی آموزنده بود. البته که میدونم یک بار خوندن چندان اثر بخش نیست، اما خوشحالم که در فضای وب فارسی یک نفر دیگه هم اضافه شده که میتونم مطالبشو مشتاقانه دنبال کنم.
سلام به امیرحسین عزیزم.
ممنونم از لطف و محبتت نسبت به من. باعث خوشحالی و افتخاره منه که وقتت رو گذاشتی و نوشتههام رو خوندی. برام واقعاً ارزشمنده.
در جریان هستم که تو هم داری جدی روی این بحثها کار میکنی و خوشحالم از این بابت. برات آرزوی بهترینها رو دارم.