برای یادگیری دیزاین کلاس نروید، دست‌به‌کار شوید

برای اینکه زندگی را دیزاین کنیم و مانند دیزاینرها زندگی کنیم، لازم نیست کلاس برویم. نظریه‌ها تا یک جایی به درد ما می‌خورند. آموخته‌ها تا حدی می‌توانند ذهن ما را روشن کنند، اما برای دیدن نتیجه باید از پشت میز بلند شد، آستین‌ها را بالا زد و پشت چرخ سفال‌گری نشست و با گِل وَر رفت. این کار باعث می‌شود که به ما کمک دیزاین، انگیزه و انگیزه‌داشتن را وارد زندگی‌مان کنیم.


ما دیزاین را حین عمل یاد می‌گیریم

«دانستن» با «توانستن» تفاوت دارد. قطعاً دانستن اینکه اسپرسو از قهوه و آب تشکیل شده خوب است، اما برای داشتن اسپرسویی خوشمزه لازم است که بلد باشیم آن را آماده کنیم. این آماده‌کردن مستلزم داشتن دانش و مهارتِ عصار‌ه‌گیری از قهوه است.

اما دیزاین در مراحل ابتدایی خود نیازمند هیچ دانشی نیست و فقط کافی است شروع کنید و خودمان را به فرایند بسپاریم؛ فرایندی که با همدلی از خودمان شروع شده و با خروجی‌های جذاب همراه است. در زندگی با دیزاین باید خودمان را پشت چرخ سفال‌گری فرض کنیم. پشت چرخ بنشینیم، گِل را لمس کنیم، خرابکاری کنیم و دوباره از اول، تا درنهایت بتوانیم کاسه‌ای زیبا بسازیم.   


نگران انگیزه نباشید

خیلی کم پیش می‌آید که ما پشت میز بنشینیم، برنامه‌ریزی کنیم، هدف‌ها را مشخص کنیم و از فردایش دست‌به‌کار شویم. شاید بتوانیم تا مرحلۀ برنامه‌ریزی و اهداف پیش برویم، اما  مهم‌ترین چیز این است که انگیزه داشته باشیم تا به سمت اهداف‌مان حرکت کنیم.

انگیزه[۱] از حرکت می‌آید؛‌ از اینکه ما برای رسیدن به مقصد، شوق و حال‌وحوصلۀ بستن باروبندیل و زدنِ به جاده را داشته باشیم. من خودم از آن دسته آدم‌هایی هستم که یک‌عالمه هدف روی دستم مانده، اما حسِ حرکت به سمت آن‌ها را ندارم.

اما چیزی که در این مدت بسیار کمکم کرده، «شروع‌کردن» است. چندوقتی است که متوجه شده‌ام باید دست‌به‌کار بزنم، تا ماهیِ لغزندۀ انگیزه در دستانم قرار بگیرد و تلاش کنم دودستی آن را بچسبم. یاد گرفته‌ام که با تمام قشنگ‌‌بودن هدف‌ها، باید شروع کنم. این شروع کردن کمکم می‌کند که انگیزۀ لازم را برای طی کردن ادامۀ مسیر را داشته باشم. من یاد گرفته‌ام که انگیزه بعد از عمل می‌آید.


چگونه شروع کنیم؟

همان‌طور که گفتم، لازم نیست کلاس دیزاین بروید تا بتوانید دیزاینر زندگی خود باشید. برای شروع پیشنهاد می‌کنم:

۱- باور کنید که همۀ ما دیزاینر هستیم.

۲- کمی با منش و روش دیزاین آشنا شوید؛ ببینید دیزاین چقدر می‌تواند جذاب باشد و زندگی ما را شگفت‌انگیز کند.

۳- یک «دفترچه» یا «فایل وُرد» به دیزاین زندگی خود اختصاص دهید.

پیشنهاد من این است که دفترچه‌ای جذاب برای این کار کنار بگذارید. با این کار، دفترچه جلوی چشم شماست یا می‌تواند در کیف‌تان باشد  که هر کجا خواستید در آن چیزهایی بنویسید. خاصیت شی‌‌ء‌بودگی دفترچه (دربرابر فایل کامپیوتری) به ما کمک می‌کند که ارتباط با ما دیزاین نزدیک‌تر باشد و هر لحظه کنار دستمان باشد.

۴- تا همین جا عالی است. همین که دفترچه یا فایل ورد را آماده کرده‌اید، یعنی شروع کرده‌اید. به‌زودی به این دفترچه بازمی‌گردیم تا کم‌کم آمادۀ حرکت شویم و مسیر زندگی خود را دیزان کنیم.


اینجا می‌خواهم از سقراط کمک بگیرم که «زندگی دیزاین نشده،‌ ارزش زیستن ندارد.»



[۱] Motivation

دیزاین به ما یادآوری می‌کند که انسانیم

سرشت دیزاین به گونه‌ای است که ما را درگیر کنش‌ها، رفتارهای و مدل‌های ذهنی‌ای می‌کند که ربط مستقیمی با انسان بودن و نیازهای انسانی ما دارند. اگر دیزاین را باور کنیم و آن را در زندگی روزمرۀ خود پیاده کنیم، به دستاوردها و بینش‌هایی می‌رسیم که نه تنها از بار مشکلات‌مان کم می‌شود، بلکه لحظاتی نصیب‌مان می‌شود که احساس می‌کنیم انسانیم و می‌توانیم تأثیرگذار و الهام‌بخش باشیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید، فهرستی است از کیفیت و سرشت دیزاین و تأثیر آن بر زندگی و وجه انسان‌بودن‌مان. دوست دارم مدام این فهرست را به‌روز کنم و چیزهای جدیدی را با شما به اشتراک بگذارم.  


دیزاین:

۱- نیاز ما به آفریدن و خلق کردن را برطرف می‌کند.

۲- به ما یاد می‌دهد که همدلی کنیم. چه با خود و چه دیگری.

۳- ما را دعوت به شناخت دنیای ناشناخته‌ها و کمتردیده‌شده‌ها می‌کند و حس کنجکاوی‌مان را سیراب می‌کند و اجازه نمی‌دهد یکجانشین باشیم و بگندیم.

۴- در لابه‌لای روزمرگی‌ها دست ما را می‌گیرد و به چیزهای بزرگ‌تری وصل می‌کند؛ به بهبود مدامِ کیفیت زندگی خودمان و دیگران.

۵- به ما گوشزد می‌کند که ما نه کارمان هستیم و نه رزومه‌هایمان، بلکه ما با دستاوردها و تأثیراتی که روی اطرافیان‌مان گذاشته‌ایم تعریف می‌شویم.

۶- ما را وادار می‌کند دست به هنر بزنیم و لذت خلق کردن چیز جدیدی را تجربه کنیم.

۷- به ما فرصت می‌دهد که از لاک محافظه‌کاری بیرون بیاییم و دست به تغییر بزنیم.

۸- یادآوری می‌کند که دنیا نه فرصتی برای «هر چه بیشتر جمع کردن»، که فرصتی برای «هر چه بهتر کردن» است. ما با بهتر کردن‌ها احساسِ انسان بودن خواهیم داشت؛ بهتر کردن زندگی خودمان و دیگران.

۹-  ما را از ماشین غول‌پیکر ماشین سرمایه‌داری بیرون می‌کشد و اجازه می‌دهد احساس چرخ‌دنده بودن نکنیم و به هنرِ «ساختن» و «تفاوت ایجاد کردن» مشغول شویم.

۱۰- ما را از پشت میز بلند می‌کند و اجازه می‌دهد به‌جای پرسه‌‌زدن‌های بیهودۀ ذهن، دست‌به‌کار شویم.

۱۱- از ما می‌خواهد به جای درگیر شدن با «همینی که هست»، به استقبال «چه می‌شود اگر؟» برویم.

۱۲- تأکید می‌کند که زندگی مجموعه‌ای از هدف‌ها نیست، بلکه مسیری است از تغییر، بهتر شدن و پاسخ‌های جدید پیدا کردن برای مسائلی که هنوز حل نشده‌اند و روی دستمان مانده‌اند.

۱۳- حس کنجکاوی ما را زنده نگه می‌دارد و از ما می‌خواهد که برای حل کردن مشکلات، سؤال‌های خوب بپرسیم تا به جواب‌های مناسب برسیم.

۱۴- چهارچوبی در اختیارمان قرار می‌دهد که بتوانیم وضع موجود و باورهای غلط را به چالش بکشیم، آن‌ها را اصلاح کنیم و کیفیت زندگی‌مان را بهبود دهیم.

۱۵- فضایی برای‌مان می‌سازد تا صرفاً «کارکرد» را مدنظر قرار ندهیم، بلکه به «احساسات»،‌ «هیجانات»، «علایق» و «آرزو»‌های خودمان نیز توجه داشته باشیم.

۱۶- دست‌مان را می‌گیرد تا از پستوی نم‌زدۀ ذهن‌مان بیرون بیاییم و به چیزهایی فکر کنیم که هنوز وجود ندارند و می‌توانند با دستان ما ساخته شوند و زندگی خودمان و دیگران را بهتر کنند.

۱۷- از ما می‌خواهد که خودمان را با هیچ کس جز خودمان مقایسه نکنیم، زیرا ما منحصربه‌فردیم و می‌توانیم کارهایی بکنیم که تابه‌حال به ذهن هیچ‌کسی خطور نکرده است.

۱۸- از ما دعوت می‌کند که از خانه و کار بیرون بزنیم و در فضای امید زیست کنیم؛ فضایی که مختص به خودمان است و قلمرویی است برای تجربۀ انسان‌‌ بودن و هنرمند بودن.

۱۹- ما را در فرایندِ خلق کردن هل می‌دهد تا به لحظه‌های بینش و «یافتم! یافتم!» برسیم و لبخندی از ته دل بزنیم.

۲۰- به ما گوشزد می‌کند که نمی‌توان جهان را در به مجموعه‌ای «فرایندهای مشخص»، «دقیق» و «قابل شناسایی» تقلیل داد، بلکه جهان بیش از آنکه فکر می‌کنیم، خلاق، شکل‌نیافته، موم‌شکل و پر از واقعیت‌های گریزان است که می‌توانیم با عینک دیزاین به نظارۀ آن‌ها بنشینیم.