زندگی هومورکی
به ترن خوش آمدید!
از خواب بیدار میشویم، به کار میرویم، به خانه برمیگردیم. زندگی هومورکی یعنی رفتوآمد هرروزه بین «خانه» و «کار». این همان ترنی است که برای ما ساختهاند. کمربندها را ببندید، آمادهاید؟
به چیزی دست نزنید، شوخی نکنید و کمربندها را به هیچوجه باز نکنید. راستی! در مسیر هم باالا و پایینشدنهایی از جنس اضافهحقوق و پاداش برایتان در نظر گرفتهایم تا از ما راضی باشید و سرگرم شوید. مبادا کار اشتباهی انجام دهید، دراینصورت عصبانی میشویم، شما را پیاده میکنیم و به ترن دیگری سوارتان میکنیم. پس بهتر است وقت خودتان و همقطارهایتان را نگیرید و لذت ببرید.
زندگی هومورکی یعنی دکمهی زندگی را به دست رئیس و جامعه و فرهنگ و باورهای غلط بسپاریم که هر وقت دلشان خواست آن را خاموش و روشن کنند و هر زمان احساس کردند که برخلاف آنها فکر و عمل میکنیم، ما را از ترن پیاده کنند.
کار خلاقانه ممنوع!
زمانی که کودک بودیم، دائم در خانه حضور داشتیم. بعد فضای جدیدی به اسم مدرسه وارد زندگی ما شد. کار هر روز ما این بود که بین «خانه» و «مدرسه» در رفتوآمد باشیم. صبح زود بیدار میشدیم، به مدرسه میرفتیم، به حرفهای معلممان گوش میدادیم، به خانه برمیگشتیم.تکلیفهایمان را در صفحات بیروح پُر میکردیم و دوباره فردا وضع به همین منوال بود.
بزرگتر شدیم و «مدرسه» جای خودش را به «دانشگاه» داد. میتوانید دقیقاً واژهی «دانشگاه» را بهجای «مدرسه» در پاراگراف قبل بگذارید و یکبار دیگر پاراگراف قبل را بخوانید!
تمام سختیها و رقابتهای کنکوری و تستزنی را پشتسر گذاشتیم تا به ما فضای جدید «کار» را اهدا کنند. کارمان این شده بود که هر روز از «خانه» به «کار» برویم و برگردیم و هیچ حرفی نزنیم و هیچ سؤالی نپرسیم که احیاناً ما را توبیخ نکنند و به ما برچسب نزنند.
در نهایت فراموش کردیم که در تمام این رفتوآمدها، چیزی زیر دستوپا افتاده بود و آن «توانایی ما برای انجام کاری متفاوت، خلاقانه و جدید» بود. کاری که بیاندازه دوستش داریم و دلمان میخواهد با انجام آن، خودمان را به اطرافیان و حتی دنیا معرفی کنیم. هومورک ما را مشغول کرده است.
چرخهای ترن در حال لقشدن هستند
با وجود اینکه از کودکی تا به امروز ما را در ترن هومورک نگه داشتهاند و به بهانههای مختلف سرگرممان کردهاند، اما صدای تقتقِ چرخهای این ترن به گوش میرسد. درحالحاضر فرصتهایی پیش روی ما قرار دارند که ماندن در ترن دیگر نه توجیهپذیر است و نه منطقی.
ذاتِ زیستن مداوم در ترن هومورک، فراموشی است؛ فراموشیِ ماهیت وجودی خودمان و ویژگیهای که باعث شده از میز و درخت و گربه و سنگ متمایز شویم. چیزهایی که باعث میشوند صرفاً از موجودی سربهراه فاصله بگیریم و اثر خود را در دنیا بگذاریم. زندگی هومورکی یعنی قانعشدن به خانه و کار و فراموشی فضای سومی به اسم «فضای امید».
هدفم این است که در سلسله نوشتههایم شما را قانع کنم که از ترن هومورک پیاده شوید!
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!